بالاخره یه روز خوب میاددددددد !
سلام عشق مامانی
خوبی فدات؟
این بارم مشغول بازیگوشی بودی و نیومدی....
بعد از 5روز استرس فهمیدم که نیستی....
این ماه میرم دکتر اگه خدا بخواد...شاید آمپولی که چندماه پیش با دردسر زیاد گیر آوردیم برم بزنم
این چند شب همش خونه عمه راضیه بودیم ...و خونه دختردایی های بابایی که نذری داشتن.
بابایی هم که میره هیئت عزیزدل مامان
دیروز سالگرد ازدواج من و بابایی بود
دلمون میخواست تو هم تو شادیمون شریک بودی عزیز دلم
ولی انشالله سال دیگه بغلمون میای
بابایی این چند روز فکرش مشغوله....حقوق رو دیر به دیر میدن و قسط وام ازدواج مون عقب افتاده....بابایی هم حسابی ناراحته...انقدر که دیشب حتی یه کوچولو سر بداخلاقیش با هم بحث کردیم ولی آخر آروم شدیم....
ما کنار هم خوشبختیم و خداروشکر میکنیم که همدیگر درک میکنیم.
انشالله تو بهترین شرایط خدا تورو برامون هدیه میفرسته و این شادی و خوشحالی ما تکمیل میشه....
راستی نفس مامانی دیروز نینی دختردایی منم به دنیا اومد هاااااااا....
اسمش بنیامین گذاشتن.خیلی شبیه دایی علی شده ( بابابزرگش )...انشالله سلامت باشه و سایه پدر و مادرش بالا سرش باشه...
تو این شبها ما رو فراموش نکنیدددددددددد