.:: خدا جونم بهم صبر بده....ص ب ر ... ::.
سلام عشق مامانی
الان که دارم مینویسم خونه مادرجونیم....
کسی تو اتاق نیست...همه طبقه پایین سرشون به کار خودشون گرمه.چون فردا بعداز ظهر میریم تهران و کرج تا آخر هفته!
من تنهام....دارم اشک میریزم....خیلی دلم گرفته...
امروز صبح که بیدار شدم دیدم پری شدم....باورم نمیشد!
آخه 7-8 روز زودتر از موعد...؟؟؟ (اینو کجای دلم بذارم )
گوشیم نگاه کردم دیدم پیام دارم تو وایبر...
دختر داییهای مامانی بودن و سمیه خواهر سمانه جون عروس خاله...معصومه جون که گفتم گل پسرش تازه 10-12 روزه به دنیا اومده.دیدم کلی تو گروه با لاله و سمیه دارن دل میدن و قلوه میگیرن.عکس امیربنیامین هم گذاشت....دیدمش
ماشالله به این پسر ناز....خدا حفظش کنه.
ولی عزیزمامانی دلم خیلی گرفت....وقتی قربون نینیش میرفت دلم ضعف میرفت
فقط اشکام سرازیر میشن....بغض کردم....ایکاش تو هم بودی....
نمیدونی چقدر به بودنت محتاجممممم!
عزیز مامانی حالا که نمیخوای به این زودی ها بیای به خدا بگو به مامانی صبر بده....تا قوی باشه.تا بتونه نبودنت تحمل کنه
قربونت برم عزیزممممممممم....فقط اومدنت آرومم میکنه...
خدایا من حسود نیستم
من نینی میبینم کلی براش دعا میکنم و دوست دارم همیشه سلامت باشه و زیر سایه پدر مادرش بزرگ بشه
ولی اینبار دلم شکستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
کمکم کن.....بهم قدرت بده....صبر بده....صبرررررررررررررررررر